خانه عناوین مطالب تماس با من

۱۰۰سال تنهایی

۱۰۰سال تنهایی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • هییییییییییییییی
  • خدا
  • درد
  • شام
  • شهادت
  • سلام
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • مرداد 1385 2
  • اسفند 1384 1
  • بهمن 1384 2
  • آبان 1384 3
  • مهر 1384 9
  • شهریور 1384 2
  • مرداد 1384 1
  • تیر 1384 4
  • خرداد 1384 47

آمار : 32724 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • هییییییییییییییی چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 02:15
    آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان آوازی بود که من گمان می کردم میگوید: دوستت دارم
  • خدا چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 01:51
    در دستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است . او به من گفت : غمهایت را در جعبه سیاه و شادیهایت را در جعبه طلایی جمع کن . من نیز چنین کردم و غمهایم را در جعبه سیاه ریختم و شادیهایم را در جعبه طلایی ! با وجود اینکه جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد . اما از وزن جعبه سیاه کاسته می شد ! در جعبه سیاه را...
  • درد دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1384 00:59
    bad tarin dard in nist ke........................eshghet bemire........... bad tarin dard in nist ke...............be ooni ke doosesh dari naresi.......bad tarin dard in nist ke..............eshghet behet naro bezane................ bad tarin dard inam nist ke...............asheghe yeki bashi yo oon...
  • شام سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1384 02:45
    چراغی به دستم، چراغی در برابرم: من به جنگ سیاهی می روم. گهواره های خستگی از کشاکش رفت و آمدها باز ایستاده اند، و خورشیدی از اعماق کهکشان های خاکستر شده را روشن می کند. فریادهای عاصی آذرخش - هنگامی که تگرگ در بطن بی قرار ابر نطفه می بندد. و درد خاموش وار تاک - هنگامی که غوره خرد در انتهای شاخسار طولانی پیچ پیچ جوانه می...
  • شهادت سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1384 02:32
  • سلام شنبه 14 آبان‌ماه سال 1384 02:29
    سلام به تمام دوستان خوبم
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1384 03:06
    من ان گلبرگ مغرورم که میمرم ز بی ابی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1384 03:00
    گابریل گارسیا مارکز سیزده خط برای زندگی دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که من هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1384 04:15
    از تو گسسته ام دیگر .... و اینک آتش درونم را آرامشی است. دشمن جاودانی ام ! اکنون باید یاد بگیری چگونه با تمام قلب عاشق باشی. من اینک رها شده ام، با زندگی آسوده خوابی سنگین خواهم کرد تا سپیده دمان با بانگ خود شادی را برایم به ارمغان آورد... نه نیاز به دعایت دارم نه انتظار نگاهی به وداع. کمی شراب،التهاب دل را فرو می...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1384 04:08
    همیشه بیاد داشته باش ............ تا به فراموشی بسپاری آنچه را که اندوهگینت می سازد. اما ......... هرگز فراموش مکن ........... بیاد داشته باشی آنچه را که شادمانت می سازد
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1384 03:55
    -کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن شاید تنها داروی او باشد وقتی با بچه ها بازی می کنی سعی کن آنها برنده شوند هیچگاه در دستگاه پیغام گیر تلفن پیام بی معنی و نامفهوم نگذار وقت شناس باش از افراد ناشایست دوری کن در پول دادن به بچه هایت خسیس نباش اصالت داشته باش هیچ وقت به سیاستمداران اعتماد نکن از حدی که لازم است...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1384 03:42
    . انتهای سکوت من ابتدای غوغای انتظاری بود که منو تا تنهایی همیشگی برد به لحظات غرور و جهالت اعتماد کردم تا ثانیه های عمیق دلتنگی رو ناخواسته پذیرا باشم تپش های کودکانه قلبم به آه های سرد مبدل شد . ترس و تردید به وادی شوق بودن ره گزید و انتظار واهی , شهامت موندن یافت می خوام ثابت کنم. اما چه چیز رو , نمی دونم. ولی...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1384 03:24
    افلاطون می گوید :‌ به خود ِ خویش بازگرد و در خویشتن بنگر . و اگر ببینی که زیبا نیستی ؛ همان کن که پیکر تراشان با پیکر می کنند . هر چه زیادی است بتراش و دور بیانداز . اینجا را صاف کن و آنجا را جلا بده . کج را راست کن و سایه را روشن ساز و ... از کار خسته مشو .
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1384 03:17
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1384 03:12
    کاریکلماتور * سکوت عاشق شنیدن است. * عمر خورشید به روشنی روز می گذرد. * عاشق بادی هستم که مسیرش را به پرنده تحمیل نمی کند. * زنبور عسلی که شیره گل قالی را بمکد دست خالی به کندو بر می گردد. * واژه سلام متواضع ترین واژه ها ست. * عنکبوت بدبین با تار خودس هم ته چاه نمی رود. * وقتی بهار دید که با دست گلی انتظارش را می کشم...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1384 03:09
    ایمان داشتن یعنی دانستن این که هرروز یک شروع وآغاز جدیداست با ایمان واعتقاد معجزات رخ میدهند ورویاها به واقعیت می انجامند ایمان داشتن یعنی دانستن ارزش یک قلب یعنی معصومیت چشمان یک کودک وزیبایی دستی سالخورده یعنی یافتن قدرت وشهامتی که در ماست هنگامی که زمان آن فرا می رسد تا دوباره شروع کنیم یعنی دانستن این که وقایع...
  • سلام سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1384 03:10
    سلام به دوستای گلم تویی زابل بچه ها مارو که یادتون نرفته پس نظر بدید
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 14:12
    تا ابد به یاد خواهم داشت یادم باشد ، حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد راهی نروم که بیراه باشد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار ، خوش است همه چیز روبراه و بر وفق مراد است و خوب تنها دلِ ما دل نیست ...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 14:08
    شاید فقط مجنون باشم ؟ آخر این عشق مرا خواهد کشت عاقبت داغ مرا خواهی دید دل پر درد فریدون مشکن که خدا بر تو نخواهد بخشید !
  • ارزوم شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 17:03
    به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریک، خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشنی،ای روشن تر از لبخند شبم را روز کن سر پوش سیاهی ها دلم تنگ است بیا بنگر،چه غمگین غریبانه در این ایوان سر پوشیده واین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها و این نیلو فر آبی و این تالاب مهتابی شب افتاده است ومن تنها و...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 24 تیر‌ماه سال 1384 04:18
    در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست دل من که به اندازه ی یک عشق است به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای گل ها در گلدان به نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشته ای و به آواز قناری ها که به اندازه یک پنجره می خوانند
  • حافظ جمعه 24 تیر‌ماه سال 1384 02:55
  • [ بدون عنوان ] جمعه 24 تیر‌ماه سال 1384 02:51
  • سلام جمعه 24 تیر‌ماه سال 1384 02:38
    با سلامی دوباره بچه ها بابا بی معرفت ها دیگه یادی از مه نمی کنید
  • خداحافظ یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1384 22:17
    همروز اخرین روز حضور من تو زابل و فقط میخوام از تک تک دوستام یاد کنم: بهنام افشار نوش رضا عباس زاده یوسف لقمان نیا نور الدین پیدا محسن مزینانی نیما باغبان مصطفی قالیباف امیر کمالی مهدی شهیدی مهدی طالبی محسن محمدی بنیامین ابراهیمی هانی رازنی وحید نصیری علی نوروزی محسن سلمانی منصور صادقی و............ که الان حضور ظهن...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1384 18:05
    ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه ی بهشت اما..آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون،نه ماه جادو کرد نفرین به سفر،که هر چه کرد او کرد
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1384 17:53
    ا ی همیشه در یاد، ای همیشه در دل، صدایت را بشنوم یا نشنوم، میدانم همیشه در قلبت جای دارم. صدایم را بشنوی یا نه، بدان که جای تو را در دل، یاد تو را در ذهن، هیچ چیز و هیچکس، هرگز نخواهد گرفت .
  • میدان ساعت پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1384 17:15
    عمارت شهرداری تبریز در سال 1314 شمسی در محل گورستان متروک و مخروبه کوی نوبر با نظارت مهندسان آلمانی درزمان ریاست شهرداری حاج ارفع الملک جلیلی بنا گردید . این ساختمان دارای یک برج ساعت چهار صفحه ای است که با طنین موزون زنگ هایش هر 15 دقیقه یک بار ، گذشت زمان را به گوش مردم تبریز می رساند . نمای خارجی تالار شهرداری...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1384 17:11
    یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود!
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1384 16:37
    بابا این خودشو کشت نظر بدید
  • 71
  • صفحه 1
  • 2
  • 3