از تو گسسته ام دیگر ....
و اینک آتش درونم را آرامشی است.
دشمن جاودانی ام ! اکنون باید یاد بگیری
چگونه با تمام قلب عاشق باشی.
من اینک رها شده ام، با زندگی آسوده
خوابی سنگین خواهم کرد
تا سپیده دمان با بانگ خود
شادی را برایم به ارمغان آورد...
نه نیاز به دعایت دارم
نه انتظار نگاهی به وداع.
کمی شراب،التهاب دل را فرو می نشاند
و تاریکی شب آن را می پوشاند...
جدایی از تو هدیه ای است،
و فراموشی تو نعمتی.
اما عزیز من، آیا مردی دیگر
صلیبی را که من بر زمین نهادم، بر دوش خواهد کشید...؟!
همیشه بیاد داشته باش ............ تا به فراموشی بسپاری
آنچه را که اندوهگینت می سازد.
اما .........
هرگز فراموش مکن ........... بیاد داشته باشی
آنچه را که شادمانت می سازد
افلاطون می گوید :
به خود ِ خویش بازگرد و در خویشتن بنگر . و اگر ببینی که زیبا نیستی ؛ همان کن که پیکر تراشان با پیکر می کنند . هر چه زیادی است بتراش و دور بیانداز . اینجا را صاف کن و آنجا را جلا بده . کج را راست کن و سایه را روشن ساز و ... از کار خسته مشو .
کاریکلماتور
* سکوت عاشق شنیدن است.
* عمر خورشید به روشنی روز می گذرد.
* عاشق بادی هستم که مسیرش را به پرنده تحمیل نمی کند.
* زنبور عسلی که شیره گل قالی را بمکد دست خالی به کندو بر می گردد.
* واژه سلام متواضع ترین واژه ها ست.
* عنکبوت بدبین با تار خودس هم ته چاه نمی رود.
* وقتی بهار دید که با دست گلی انتظارش را می کشم بابت چیدن گل سرزنشم کرد.
* قلبم به احترام مهربانی کلاهش را بلند کرد.
* تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می کنند.
* آپاش به خاطر شادابی گل ها اشک می ریزد.
* باغبان به خاطر درختی که در بهار سبز نشد بازوبند سیاه بسته بود.
* دوری مردم صندوق های پست را به هم نزدیک می کند.
* پروانه ها را بین گل ها تقسیم کردم به هر گلی یک پروانه رسید.
* خورشید مچ شب را به روشنی گرفت.
* فواره سرنگون می شود ولی زمین گیر نمی شود.
* به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.