محبت اکسیری است که در پناهش جان رونق حیات می یابد
و خار ارزش گل پیدا می کند .
کیمیایی است که خاک را به طلا بدل می کن
د و زیستن را معنای بودن می بخشد. زمستان جان به
امیدش جامه بهار به تن می کند و تن پوش پائیز زندگی با یاد حضورش رنگ
و جلایی دیگر می گیرد
سلام غریبه
تو مثل خواب و رؤیا پا مى ذارى رو شبهام
گریه دیگه تمومه تو خنده اى رو لبهام
باز مى گیرم تو دستام دستاى بى ریا تو
حس مى کنم تو گوشم صداى آشناتو
اشاره کن گل من که باز سحر تو راهه
فصل من و تو اینجا پشت شب سیاهه
تو یار من مى مونى دوست دارم همیشه
عشق تو از دل من هرگز جدا نمى شه
تو از کتابا مى یاى از ته دنیا مى یاى
چشم انتظار مى مونم تا باز تو از راه بیاى
نجابت نگاتو به عالمى نمى دم
ببین که از تو چشمات به آسمون رسیدم
بیا بیا که بى تو صداى من مى گیره
نذار پرنده ى عشق کنج قفس بمیره
سبد سبد ترانه تو راه تو مى ریزم
خودت که خوب مى دونى دیوونتم عزیزم
نجابت نگاتو به عالمى نمى دم
ببین که از تو چشمات به آسمون رسیدم
بیا بیا که بى تو صداى من مى گیره
نذار پرنده ى عشق کنج قفس بمیره
غـــــــــــــــــزلک من!
ای کاش که زودتر شناخته بودمت...
تو اونقدر پاک دل و معصومی که من نمی دونم باید چی در وصفت بگم...
از خدا ممنونم که یک گل یاس قشنگ به باغچه دلم اضافه کرد...
They say it takes a minute 2 fine a special person, an hour 2 appreciate them, a day 2 love them, but then an entire life 2 forget them |
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است